آبان 89 - باران باش ببار مپرس این کاسه های خالی از آن کیست
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آفت دانش، فراموشی و تباهی اش، گزارش آن به نا اهل است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

sms

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/23 9:42 صبح

*خواب رویای فراموشی هاست ، خواب را دریابم که درآن دولت خاموشی هاست،با تو در خواب مرا لذت ناب هم آغوشی هاست... 

 *

*تمام این شب غریب تویی فقط خیال من  ،نرو  به ظلمت سکوت ، بشین توهم به یاد من (باران)

*

*صدای  باد و بارونه ، صدای شر شر آروم ناودونه، یکی داره، تو تنهایی،یه شعر تازه می خونه، صداش غمگین، خودش تنها، دلش کوچیک، غمش اندازه دنیا، دلم غمگین و بی تابه، مثل ماهی توی یک تنگ بی آبه ...

*

*آشنایی با شور و جدایی با درد و شکستن در بهت فراموشی یا غرق غرور؟

*

*روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش، در دامن سکوت به تلخی گریستم/نالان زکرده ها و  پشیمان زگفته ها، دیدم که لایق توو عشق تو نیستم .

*

*من پری کوچک غمگینی رامیشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را دریک نی لبک چوبین می نوازدآرام آرام، پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه میمیرد وسحرگاه با یک بوسه به دنیا خواهد آمد .

*

*کاش فرسودگی روحم را می دیدی وعظمت دردم وبرودت وجودم را حس می کردی شاید به این گونه باور می کردی که اجابت خواسته ات در توانم نیست...اما...

*

*دل کوچک و تنهایم می ترسد از سیاهی های رابطه و از ویرانی برج های سست محبت .

*

*خدا از بهترینا فقط یه دونه خلق کرده. دقت کردی چقدر تنهایی؟!!

*

*دیروز در آن هوای غم گرفته، بارانی شدم و برتن ملتمس لحظاتی باریدم که مرا با خود بیگانه می ساخت ...

*

*بگذار فراموش کنم، تو چه هستی جز یک لحظه، یک لحظه که چشمان مرا می گشاید در برهوت آگاهی، بگذار که فراموش کنم ...

*

*چشم من است اینکه در او خیره مانده ای، باران که بود قصه ی چشم سیاه چیست؟ در فکر این مباش که چشمان من چرا، چون چشمهای وحشی باران سیاه نیست!

*

*اینک نگاه کن! ازپشت پلک پنجره، تکرار پر ترنم باران را، و گوش کن درشب، دیگر سکوت نیست، بشنو سرود ریزش باران را ...

*

*امشب صفای گریه ی من، سیلاب ابر های بهاران است، این گریه نیست ریزش باران است ...

*

*هر زمان که فرو می برد از حد بیش، ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر، با تشویش، رنگ این شبای وحشت را تواند شست آیا از دل، باران ؟

*

*آسمان سربی رنگ، من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ، می پرد مرغ نگاهم تا دور، وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست ...

*

*آه باران، ای امید جان بیداران! بر پلیدی ها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم، آیا چیره خواهی شد؟

*

*شاید باز هم شبی برتشنگی سوزان خواب هایم باران ببارد .

*

*ابره خاکستری بی باران دلگیر است، و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس ! سخت دلگیر تر است .

*

*وای باران ... باران ... شیشیه پنجره را باران شست ... از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟!

*

*تو همان به که نیاندیشی به من و درد روان سوزم/که من از درد نیاسایم، که من از شعله نیفروزم ...

*

*بگذار هر دو جدا از هم و دور از هم ... منتظر بمانیم که انتظار معنی وسیعی است در جریان زندگی

*

*تو را به خاطره ها می سپارم به نغمة ی باران، من میروم اما بدان! جدایی پایان عاطفه ها نخواهد بود ...

*

*غربت را نباید در الفبای شهر غریب جستجو کرد همین که عزیزت نگاهش را به دیگری فروخت، تو غریبی...!

*

*دریا! ما را به بال آبی خود، زورق پریشان امواجت سوار کن و در‍‍ ژرفای مبهم واسرار آمیزت فرو ببر و راه بازگشتی برایم نگذار ...

*

*تیرگی ها را به دنبال چه می کاوم؟پس چرا در انتظارش باز بیدارم؟در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟ نه ... دگر هرگز نمی آید به دیدارم!

*

*روز ها رفتند و من دیگر، خود نمی دانم کدامینم/آن من سر سخت مغرورم، یا منه مغلوب امروزم ...؟!

*

*باور نمی کنم که مرا با تو پیوستنی چنین باشد ...

                                                      *

*بعد ار آن دیوا نگی ها ای دریغ، باورم ناید که عاقل گشته ام/گوئیا اومرده در من کین چنین، خسته و خاموش و باطل گشته ام ...

*

*بعد از این  از تو دگر هیچ نخواهم، نه درودی، نه پیامی، نه نشانی، ره خود گیرم و ره بر تو گشایم، زان که دیگر تو نه آنی ... تو نه آنی .

*

*یادم آید روز باران، گردش یک روز دیرین، خوب وشیرین ... توی....!

*مرا بخوان از ورای آن محبت عمیق، به همان نگاه شاد و پُر امید، سوی گرمی نگاه خود، مرا بخوان ای مسافر عزیز من!!

*

*من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها می بینم، و ندایی که به من میگوید :گرچه شب تاریک است، دل قوی دار سحر نزدیک است .

 

 




کلمات کلیدی :

خداحافظ

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:50 عصر

سلام بارانی ها

ببخشید این چند روز درست به کامنتاتون جواب ندادم.من دو هفته نیستم درم می رم شمال

جمعه هم کنکور دارم. برام دعا کنید.این تا اینجا.....

وقتی امدم از بارون نمی نویسم.چون بارون خودمو پیدا کردم.از عشق به بارون وصفای باران و از صداش

می گم.دوست دارم دوست نه بخاطر چندتا اس نه به خاطر صداد      به خاطر خودت....... من تو زندگیم

راه و روشم صداقت بوده برای همین گفتم باران باش برای همین گفتم باران باش و رنج جدا شدن از

اسمان را در سبز کردن زمین جبران کن.می ترسم ببینمت چون دیگه نمی تونم بهت فکر نکنم دیگه

دیگه هیچ وقت از ذهنم نمی ری چون نگاه به نگاه هم می دازیم .این نگاه ارزش داره حرف داره

 (اینو تا به آخر بخون)

راز نگاهت...

من راز نگاهت را
از اینه پرسیدم
چشمان نجیبت را
از دور پرستیدم
باران شدم و چون اشک
بر عشق تو باریدم
من شمع وجودم را
به مهر تو بخشیدم
مثل گل نیلوفر
چشم تو بهاری شد
از پیش دلم آرام
رفتی و نفهمیدم
مرز دل و چشم تو
از شهر افق پیداست
من سرخی گل ها را
در خنده تو دیدم
در شهر اقاقی ها
تو پاک ترین عشقی
من راز شکفتن را
از باغ دلت چیدم
لبخند زدی آرام
بر گونه غمناکم
 من با گل لبخندت
بر حادثه خندیدم
ای کاش دو چشم تو
سر فصل افق ها بود
 آن وقت ترا هر صبح
از پنجره می دیدم
وقتی گل آرامش
در باغ دلم رویید
 گلبرگ وجودم را
بر عشق تو پیچیدم
خورشید شدی و رفتی
تا اوج شکوفایی
من از عطش عشقت
بر اینه تابیدم
تا می روی از اینجا
دل خسته و طوفانی ست
رفتی و دگر باره
از کوچ تو رنجیدم
در جاده پیچک ها
چشمم به گلی افتاد
احساس شکفتن را
از غنچه گل چیدم
چشمان تو دریایی ست
موجش گل تسکینم
به حرمت چشمانت
شب باز نخوابیدم
تو باز نفهمیدی
از عشق چه می گویم
 آرام گذشتی و
من باز نرنجیدم
از شعله عشق من
 خورشید هویدا شد
از شوق تمنایت
تا صبح درخشیدم
گم شد گل اشک من
در دشت نگاه تو
آن وقت حضورت را
در خاطره فهمیدم
ای کاش گلی می شد
لبخند پر از مهرت
تا آن گل خوشبو را
از خاطره می چیدم
در جاده احساسم
 سرگشتگی ات پیچید
آن وقت حضورت را
در کوچه دل دیدم
سرچشمه احساست
پیوند دل و دریاست
تنها من از آن احساس
پر گشتم و نوشیدم

می دونم به یادمی چون حرفت رو قبول دارم ولی به یاد داشتن کافی نیست.حرف دلتو بگو

به نظرم خیلی چیزها هست که می خوای بگی ولی نمی تونی اگر باورم داری بهم بگو

منتظرم منم حرف خیلی دارم ولی نمی دونم چرا نمی تونم بهت بگم .تا وقتی میرم شمال

نه بهت اس میدم نه زنگ  می خوام به خودم برسم از خودم به شما. راه شناخت یا همون رسیدن

به کسی به نظرم شناخت خودم آدم .توی این مددت فقط به خودم و تو فکر می کنم.

حرف دل

همیشه به درد دل اینو اون گوش می دم، ولی هیچ کس به دردهای دل من توجهی ندارد
همیشه سنگ صبور دیگران بودم، اما هیچ کس سنگ صبور من نشد
همیشه دیگران را می خندودم، ولی هیچ کس از گریه های پنهانی من خبر ندارد
هرگز نخواستم بذارم کسی گریه کنه، ولی هیچ کس حتی از من نپرسید چرا گریه می کنی
همیشه دیگران را به زندگی امیدوار کرده م، همیشه گل امید را به این و آن هدیه کرده م، اما کسی نفهمید که من خودم به زندگی امیدی دارم
هرگز نذاشتم که دوستانم در کنار من احساس تنهایی کنند، اما هیچ کس ندونست که من چقدر تنهام
برای صدای دل عزیزانم احترام خاصی قائل بودم، اما کسی صدای بلند شکستن دل مرا نشنید
هرگز نخواستم از غصه هایم برایشان بگویم، اما همیشه گوش شنوای غمهای دیگران بودم
دل پر درد من دیگر به این چیزها عادت کرده، به فریادهای خاموش ، به آرام آرام شکستن، به گریه های شب هنگام


زمزمه های دلتنگی

 

 

 

 

نزار کسی ببینه گریه هامو                      بزا پنهون کنم بغض صدام و
 آخه هیچکی نمی خواد که بخونه                     از تو نگاه من گلایه هام و
بگو تا کجا باید برم تا دل آروم بگیره          کی میتونه غم و از من بگیره
 اونی که شیشه ی دل و شکسته                   حتی سراغی از من نمی گیره
بخون تو هم صدای من آسمون                 دل خسته ام از بازیه این زمون
انگاری که دله تو رم شکستن                بغضت رو بشکن اره بارون بزن

این متن ها بدون ویرایش است و صرفا حرف دل

سلام من برگشتم زود اومدم نتونستم بمونم.دلیلشم بعدن می گم.

داشتم نوشته های بالا می خوندم  خندم گرفت گفتم به خودم عشق چی کار می کنه ادم چه حرفایی رو می زنه.

ولی حرف دلم بود قول می دم تو وبلاگم دیگه اینجوری ننویسم به نظرم خیلی بد. اون روز خیلی حالم بد بود ولی الان کنار اومد

تجربه خوبی بود . همین که حرفامو کسی شنید راحت شدم . دلم وا شد. خیلی هاتون درید میرید مدرسه خیلی ها دانشگاه من بیکارم

تا جواب کنکور بیاد البته شاید یه سفر برم شهرم یزد خیلی وقت نرفتم. دست و دلم به نوشتن نمی ره فعل و فاعل و گم می کنم وگرنه

هم براتون آپ می ذاشتم هم یه نوشته توپ بارانی در ضمن یه نکته خیلی مهم از این به بعد به من بگید پسر باران دلیلشم می گم.

دست اونیایی که معرف داشتن کامنت توپ گذاشتن درد نکنه یعنی چی  یعنی  نیومدن یه نوشته بذارن که اره ما هم امدیم.

منتظر من باشید به همتون سر میزنم. براتون حرف زیاد دارم اما خستم همین چند خط بسته تا بارانی دیگر بای.

 

 

 




کلمات کلیدی :

باران

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:50 عصر

به نام خالق باران

امروز یه روز زیبا و بارانی بود

این غزل زیبای بارونی رو به تمام عاشقان باران تقدیم می کنم

باران

چه خوشست رقص گلها به ترانه های باران

به فدای بانگ تندر که زند صلای باران

چو به شیشه ضرب گیرد,دلم از نشاط رقصد

که ندای رحمت دوست بود,صدای باران

اگر ابر پر سخاوت همه جا گهر فشاند

من از آسمان نخواهم گهری بجای باران

من و کوچه های جنگل به هوای نیمه ابری

که درخت و سبزه رقصد به ترانه های باران

تو که این غزل بخوانی عجب است که اگر ندانی

من بی نوا چه حالی کنم از نوای باران

بنگر به حلقه ی گل که چمن نگین نشان شد

بنشسته جای گوهر,در دانه های باران

دلم از صدای تندر به شکوفه می نشیند

که ز خنده های او می شنوم ندای باران

چوگلی به خاک افتد ز نهیب تند بادی

همه را به گریه آرد,غم های های باران

ز گناه چون کویرم چه کنم اگر نبارد

به هوای رحمت او,ز لبم دعای باران؟

به هوس ((برای یاران)) چه بسا غزل سرودم

چه شود ز من بماند غزلی ((برای باران؟))




کلمات کلیدی :

عاشق باران

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:50 عصر

 

دوباره سر به سرم می گذارد این باران

به دست شعر ترم می سپارد این باران

خدای من چه سر آغاز روشنی دارد

همیشه می شود آیا ببارد این باران؟؟؟؟؟؟؟؟




کلمات کلیدی :

باز باران

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:50 عصر

باز باران
با ترانه
با گوهر های فراوان
می خورد بر بام خانه

من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها
رودها راه اوفتاده

با دوپای کودکانه
می پریدم همچو آهو
می دویدم از سر جو
دور می گشتم زخانه

می شنیدم از پرنده
داستانهای نهانی
از لب باد وزنده
راز های زندگانی

بس گوارا بود باران
وه! چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهرفشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی

"بشنو از من کودک من
پیش چشم مرد فردا
زندگانی - خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا!"




کلمات کلیدی :

باز می بارد باران

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:50 عصر

باز می بارد باران

باز هم می گویند :

شیشه ی پنجره را باران شست ...

چه کسی می داند که دلم شسته شدن می خواهد؟!

هوس رفتن زیر باران...

هوس خیس شدن در باران ...

هوس پاک شدن با باران ...

دل من در پی تو هست روان .

دل من باز تورا می خواهد...

دل من یاد تورا میخواهد ...

دل من شسته شدن می خواهد...

دل من رستن ازاین دام جهان می خواهد .

من چنین می خواهم :

که سکوتم لبریز از شبنم باران باشد ...




کلمات کلیدی :

خوشحالم

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:49 عصر

http://sheyda9.persiangig.com/image/p7709_3.gif

 

                     زیر باران عاشقانه

                                           با ترانه

                                                 شاعرانه

                                                          می دوم در دره ی نور

                                                                                 می رسم به قله ی کوه

                                                                می مانم در همان جا

                                               می خوانم دوست دارم زندگی را

                                          با شادی

             می نویسم دوست دارم من دعا را

                                              باز همان طور اشک هایم روی گونه ام

                                                                                          خاطراتم در یادم

                                                                           می نویسم

                                                           می گویم

                                                    دوست دارم

                         دوست دارم

     هستی ام را

تولدم مبارک

امروز علاوه بر من تولد همه بارانی هاست.باران باشید قدر باران را بدانید.دوستون دارم یه عالمه هر چی بگم بازم کم...

 

 

مرا بسپار در یادت به وقت بارش باران

  نگاهت گر به ان بالاست و مرا در دل داری   

  به یاد اور مرا. یاد اور مرا

که من عاشق بارانم

که من عاشق بارارنم

                                                           




کلمات کلیدی :

آخرین قطره باران

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:49 عصر

 


می ترسم حالا که بی تاب تر از آخرین قطره باران و اولین شکوفه بهارم

باز نیامدنت را ببینم - با اینهمه زمستان امسال هم بی تو گذشت تا ابری

نیامده.بگو : با قرارهای هنوز منتظر چه باید کرد!!!؟

من منتظر امدن تومی مانم..حتی اگراخرین قطره باران بصورتم ببارد...

حرفی برای گفتن ندارم
 
حرف زیاد دارم

ولی همه می گویند:کم حرفی

آخر،

بعضی از حرف ها را نمی توان گفت

و بعضی حرف ها را نمی دانم چگونه بگویم

بعضی حرف ها را نباید گفت

وبعضی حرف ها را نمی دانم چگونه بگویم که شنونده لبش را گاز نگیرد

 بعضی حرف ها را نمی فهمند

وبعضی حرفها را نمی دانم چگونه بگویم که بفهمند

و بعضی حرف ها تکراری است

و بعضی از حرفها را نمی دانم چگونه بگویم که تکراری به نظر نیایند

و سر انجام حرف تکراری  که می ماند این است که

<<حرفی برای گفتن ندارم>>

 

 

بر صبح سفید من ببار ای باران

                                             بر خاک نگار من ببار ای باران

سر گذشته در این وادی افتاده فنا

                                             بر قلب سیاه من ببار ای باران

با دیدن احساس ترک خوده ی من

                                             بر شیشه فهم من ببار ای باران

بی نام تو نام دگر نیست مرا

                                              بر نام و نشان من ببار ای باران

 

مطلبی از شیطون بلا:

 

 یادته یه روزی بهم گفتی :

هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکونه یه نامردی اشکاتو ببینه وبهت

بخنده .
گفتم:

اگه بارون نباره چی ؟

برگشتی و گفتی :

اگه چشمهای تو بباره اسمون هم گریش میگیره .

گفتم :

یه خواهش ازت دارم وقتی که چشمهای من میخواد بباره میشه تنهام نذاری ؟

گفتی : به چشم ..................

اما حالا دارم گریه میکنم ولی اسمون نمیباره تو هم اون دور وایسادی و بهم میخندی

 خیلی ممنون از شما




کلمات کلیدی :

باران که می بارد

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:49 عصر

 


باران می بارد . قطره های باران با گونه های زمین برخورد می کنند و کم کم با یکدیگر جمع می شوند و در بستر رودها جاری می گردند . باران می بارد تا چشم های هیچ کشاورزی از نگرانی پر نشود . باران می بارد تا هیچ جوانه سبز و لطیفی تشنه نماند و آلودگی های هوار ابشوید و با خود ببرد . تا برگ های همه درختان نشاط بهاری را در رگ های خود حس کنند . زمین سیراب شود . تا چاه ها پرگردند . تا گندم زارها سر سبز شوند . تا درختان شکوفه دهند . تا باغ ها ثمر دهند . تا زمین های کشاورزی سرشار از محصول باشند . تا آب جیره بندی نشود و هر کس بتواند مثل آب خوردن از آب سالم استفاده کند تا رودخانه ها خشک نگردد ... تا شدت گرما زندگی را سخت نکند ... تا همچنان بتوان با شادی بر این کره خاکی زیست .

و باران می بارد تا همچنان امید به این که خدا ما را دوست می دارد استمرار داشته باشد . هر قطره باران نشانه آن است که خداوند برای انسان پیام دوستی می فرستد .

... و باران نمی بارد زیرا کشاورزان سرشار از شادی فراموش می کنند که زکاة بدهند و باران نمی بارد زیرا باغ داران شاید که سبدهایی از این میوه ها را به فقیران اهدا نکرده باشند ... زیرا هر کس با آسودگی خیال به هدر دادن آب مشغول شده است . و زیرا انسان ها شادی هایشان را از راه هایی که خدا دوست نمی دارد، به دست آورده اند .

و باران نمی بارد زیرا گناه ها صفحه آسمان را تیره و تار کرده است . و همچون ابرهایی تیره اجازه استجابت دعا را نمی دهند . مگر نه این که باید برای بارش باران راه آسمان باز باشد .

و باران نمی بارد زیرا آن ها که بر مسند قدرت تکیه کرده اند یادشان رفته است، برای خدمت انتخاب شده اند . فراموش کرده اند که در همین حوالی کسانی هستند که آب تصفیه شده برای آشامیدن ندارند یا کودکانی هستند که در روزهای بارانی، بدون چکمه و لباس گرم در خیابان ها و نه مدرسه ها آدامس، شکلات و شاید چیزهای دیگری می فروشند .

ای کاش! به خاطر مهربانی های بی دریغ خداوند هوشیار شویم و بدانیم باران های رحمت خداوند زمانی بر ما می بارد که با دیگران مهربان باشیم و بدانیم دیگران نیز در اموال ما سهم دارند و ...

اولین باران مهرتان مبارک




کلمات کلیدی :

آسمان - باران و چشم

ارسال‌کننده : pedare baran در : 89/8/17 4:49 عصر

 

آسمان - باران و چشم


بعضی از آدما ستاره ها رو دوست دارن و بعضی هم عاشق ماه میشن

بعضی از اونا هوای ابری رو دوست دارن و دلشون میخواد که بارون بباره

بعضی هم دلشون پر میزنه واسه قدم زدن تو هوای برفی

بعضیا هم عاشق روزای آفتابی هستن

یه عده شبا رو دوست دارن یه عده روزا رو

خیلی ها عاشق غروب خورشیدن ولی بعضیا شب و تا صبح بیدار می مونن تا طلوع خورشید رو ببینن

ولی من و تو بهتره عاشق آسمون باشیم

همون آسمونی که هم خورشید داره ، هم ماه وستاره

هم ابر و بارون برف داره ، هم روزای آفتابی

همون آسمونی که بین هیچ کدومشون فرق نمی ذاره و همشونو دوست داره

اما نه ...

بازم نشد !
این بار آدما میگن کاش ما جای آسمون بودیم

جای دریا ، جنگل یا ساحل ...

پس این بار بهتره من و تو سعی کنیم

مثله خدا باشیم

بگیم کاش ما هم مثله خدا بودیم

بارون و دوست داشتن و عاشقش بودن کار آسونیه

ولی بارون بودن و جای اون بودن خیلی سخته

همون بارونی که وقتی میخواد بباره هم رو سر گل میریزه ، هم رو سر علف هرز

ولی اگه ما جای بارون بودیم

فقط رو سر گل ها می ریختیم

میذاشتیم علف های هرز بخاطر اینکه علفن

و زیبایی گل ها رو ندارن

از تشنگی بمیرن ...

یه سوال می خوام ازت بپرسم ؟

دوست داشتی جای کدومشون باشی ؟

جای آسمون ؟ بارون ؟

گل ؟ چمن و علف و هرز ؟

ماه ؟ ستاره ؟ خورشید ؟

شاید خیلی دوست داری جای گل باشی !!؟

آخه گل زیباست و همه دوسش دارن

تموم عاشقا گل تو دستشونه

اونو به کسی که دوسش دارن هدیه میدن

اینا همش خوبه ولی من ...

ولی من دوست دارم ...

جای علف هرز و چمن باشم

درسته که لگدمال میشم و همه پاشونو رو من میذارن

ولی عوضش منو نمی چینن

ولی گل چیده میشه و بعد از چند رو میره تو سطل آشغال

درسته که گل رو عاشقا بهم هدیه میدن ...

عوضش خیلی از عاشقا دست همدیگه رو میگیرن و رو چمن ها راه میرن

روش دراز میکشن و با هم حرف میزنن

فهمیدی منظورم چیه ؟

وقتی عاشق شدی

وقتی یکی رو پیدا کردی که خیلی دوسش داشتی

وقتی به یکی گفتی دوست دارم ...

نگاه کن ...

ببین می تونی

می تونی مثله ماه و ستاره باشی

همون ماهی که وقتی شب تموم میشه از آسمون خدافظی میکنه و ...

جاشو به خورشید میده

یا میتونی جای خورشید باشی

همون خورشیدی که شب ناپدید میشه

تا ماه فراموش کنه حقیقت تلخی رو که از خورشید نور می گیره

نگاه کن ... ببین می تونی
با تشکر فراوان از اقای زارع



کلمات کلیدی :